ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

چند تا عکس از نینی گولویی های ملودی

مامانی این شبی هست که بدنیا اومده بودی توی بیمارستان   فردای زایمان منتظر بودیم دکتر بیاد برای ترخیصمون     اینجا بعد از مرخص شدن هست که خاله مریم بردت حموم و حالا لالا کردی    5 روز بعد از زایمان     ملودی بغل بابا اسماعیل _ در 8 روزگی     ملودی و بابا عیسی   وقتی دنیا اومدی 3 شماره زردی داشتی واسه همین 4 روز دستگاه خریدیم گذاشتیمت داخلش الانم آماده رفتن زیر دستگاهی     حموم در 10 روزگی   ملودی و دایی حامد ...
23 تير 1390

دل مامان تنگ شده

جیگر مامان امروز صبح چون میخواستم برم بیمه برای گرفتن حقوق مرخصی زایمانم مجبور شدم بزارمت پیش مامان ناهید . الان دلم یه ذره شده . حالا فردا واسه ات مینویسم که دختر خوبی بودی یا نه . نمیدونم چرا عقربه های ساعت این همه کند میچرخن و  ساعت 2 نمیشه . خیلی دل مامان تنگه خیلی قده تموم ستاره های آسمون زنگ زدم به مامان ناهید که ببینم دخمل خوبی یا نه گفت گوشی و میزارم در گوشش باهاش حرف بزن وقتی باهات حرف زدم مامان ناهید گفت همه اش داشتی دنبال صدام میگشتی  دوست دارم مامانی  ...
22 تير 1390

شعر هایی که در حالت های مختلف مامان میخونه

اینو وقتی میخونم که میبرمت حموم و با دست جاهای بدنت و لمس میکنم میگن هم در حس لامسه و هم در یادگیری موثر هست    چشم چشم  دو ابرو  دماغ و دهن یه گردو گوش گوش دو تا گوش  موهاش نشه فراموش  دست دست دو تا پا  انگشتها ، جورابا ببین چقدر قشنگه  حیف که بدون رنگه    وقتی که تازه دنیا اومده بودی میخوندم  جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنایی تخم خود را شکستی چجوری بیرون جستی گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت نه کس زمن خبر داشت دادم به خود یک تکان مثل رستم پهلوان تخم خود را شکستم اینجوری بیرون جستم&...
22 تير 1390

شعری که واسه ملودی میخونم و اون خوشش میاد

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده  تو رختخواب مخمل آبیش خوابیده  یه روز مامان رفته بازار اون و خریده  قشنگ تر از عروسکم هیچکس ندیده عروسک من  چشماتو وا کن وقتی که شب شد  اون وقت لالا کن بیا بریم توی حیات با من بازی کن توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن   البته هر جا کلمه عروسک هست من به جاش میخونم ملودی ...
22 تير 1390

دکتر طبیب

دخمل مامان اسم دکترت دکتر طبیب هست فوق تخصص اطفال . دیروز بردمت واسه چکاپ هزار ماشا الله شدی پنج کیلو نیم  . خلاصه گفت همه چیزت خوبه و سالم و سلامتی . قربونت برم ایننقده خوش دکتری که نگو همه بچه ها گریه میکنن اما تو همه اش میخندی .  ...
22 تير 1390

پودی چی میگه ؟ هاپ . هاپ و هاپ

دخمله مامی بابایی واسه ات سگ گرفته اما چون میترسیدیم مریض بشی فعلاً بردیمش تالار بابا عیسی چون حیاط داره بعد که بزرگ تر شدی میبریمت باهاش بازی کنی . اسمش هم پودی هست . اینم عکسشه . چه موشه هاپو . دل مامان آب شد  ...
21 تير 1390