عکس های تولد ملودی در پایان 9 ماهگی
این کیکش ملودی در حال نگاه کردن به نور شمع ها ملودی در حال نگاه کردن دوربین ( 4 نفر توی خونه بودیم 3 نفر داشتن عکس میگرفتن ) ملودی مات و مبهوت ملودی و مامی ملودی و باباشی عکس خانوادگی( قربون خندیدنت عسلم ) اینم کادوی مامان و بابا یه دونه لوگو که به شکل قطاره ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
21:26
اولين عكس هاي 10 ماهگي
اولين خواب توي 10 ماهگي اولين خنده هاي 10 ماهگي اولين روز كاري توي 10 ماهگي اينم اولين كارهاي 10 ماهگي . اولين بار كه خودش دستش و به كمد گرفت و ايستاد ( البته من مواظبش بودم ) ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
12:06
عكس يكي از كودكان قحطي زده
اين بچه از بس كه گشنه بوده و غذا گيرش نيومده مجبور شده پارچه بخوره . واقعاً وقتي اين عكس و ديدم دلم لرزيد . خدا يا اين پدر و مادر ها آخه چه طور دلشون مياد كه بچه هاشون به اين روز بي افتن . اگه دلش و نداريد نگاه نكنين . عكسش و در ادامه مطلب ميزارم براتون كه اگه خواستيد ببينيد. لطفاً فحشم نديد . با تشكر مامي ملودي نيت خندوندن بازديدكنندگان بود ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
11:43
اولين حليم
ديشب برامون نذري حليم آوردن . باباشي گفت به ملودي بده . منم صبح واسه صبحونه ات آوردم سركار فكر نميكردم خوشت بياد اما خيلي خوشت اومد و تند تند دهنت و باز ميكردي. عزيزم اولين حليم زندگيت رو در 275 روزگيت خوردي . تاريخ 90/10/27 . ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
11:18
ملودي و سانديس پرتقالي
تا الان هر طوري تلاش كردم بهت ياد بدم با ني چيزي بخوري بلد نيستي همه اش فوت ميكني توي ني يا اينكه با لثه هات فشارش ميدي . امروز هم هر كاري كردم نتونستي فقط با خود سانديس بازي ميكردي و كلي از اينكه فشارش ميدي لذت ميبردي . قربون اون صورتت بشم كه كم كم داره شبيه آدم بزرگا ميشه . خدايا شكرتت واسه اين همه نعمت بي پايان ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
12:57
عكس
هر كي گفت ملودي كجاست ؟
* * * * * * * ايناهاش داره لباس هاي شسته رو جمع ميكنه مامانم همه كاراي خونه رو ميده به من ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
10:26
ملودي و حسينيه باباشي اينا
ملودي و دمام اين پرچم و 2 سال پيش مامان ملودي( يعني من )دوخت براي حسينيه ،نذر بابا بود. 12 متري هستش . ملودي و علامت ( به زبان بوشهري ها شده روي ش فتحه + روي د تشديد و روي ه كسره ساكن دار) ملودي و تريبون مداحي ملودي و ديگ نذري پارسال كه حامله بودم اين پارچه رو نذرت كردم . اينجا هم جلوي حسينيه هست .داشتن تعذيه اجرا ميكردن ...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
10:25
يك شب دل انگيز مادر و دختري
ديشب از اينكه بابا پيشمون نبود به علت عذاداري هاي اين ماه كلي ناراحت بودم اما شما برام يه شب خاطره انگيز درست كردي . عاشق باروونم و ديشب هم بارون ميومد اما نميشد بريم بيرون و بابا هم نبود و ماشين هم برده بود . خلاصه از اين قضيه هم كلي دلم گرفت . شما داشتي كارتون ميديدي و با اسباب بازي هات بازي ميكردي ساعت 8 بود . اومدم و تند تند گوشت چرخ كرده با يكم پياز داغ و گوجه رنده شده به جاي رب برات مواد سس ماكاروني رو درست كردم و نصف بسته نودل هم ريختم توي آب جوش و آبكش كردم و بعد باهم ميكس كردم و برات ماكاروني درست كردم نميدوني چقدر دوست داشتي و وقتي بهت غذا ميدادم با دست كوچولو و نرمت اون يكي دستم و نوازش ميكردي . از خوشحالي اشك توي چشم...
نویسنده :
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
9:56