ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

ملودي به دانشگاه ميرود

  عزيز مامان ديروز سر كار نيومديم و با ، باباشي رفتيم دانشگاه مامان . البته من 2 سال پيش فارغ التحصيل شدم و مدرك موقتم رو گرفتم و اصلش و هنوز نگرفته بودم . از بدشانسي توي اساس كشي مدركم گم شد و مصيبت ها كشيدم براي دنبالش گشتن اما انگار آب شده و رفته توي زمين . خلاصه ديروز صبح زود رفتيم و كلي اين طرف و اون طرف كردنمون تا بعد 4 ساعت تقريباً تموم شد البته 3 هفته بايد آگهي مفقودي بديم بعد اگه پيدا نشد كه مطمئنم نميشه چون توي خونه گم شده بهمون اصلش رو ميدن . خيلي دخمل نازي بودي عزيزم و اصلاً اذيت نكردي .  ...
25 مهر 1390

عكس

اين عكس ها مال  پنجشنبه است با مامانم ميخوام برم پارك بادي پارك شغاب نزديك خونمون كه بچه ها رو نگاه كنم    اينم ديشبه يعني جمعه ميخوام با باباشي و مامانم برم ددر ...
15 آذر 1390

آب پرتقال

عزيز مامان درست در 177 روزگي اولين باري بود كه آب پرتقال خوردي . واسه ات توي خونه آب پرتقال گرفتم كه خيلي هم دوست داشتي . اولش كه مك زدي تعجب كردي از مزه جديد و چشمات درشت شداما چند ثانيه بعد تند تند شروع كردي به خوردن . انگار ني توي دهنت بود ماشا الله در عرض 1 دقيقه همه اش و خوردي . نوش جونت مامانم . الان 2 شبه كه هر بار به ميزان 40  سي سي آب پرتقال ميخوري. آفرين فسقلي .    اينم عكس اولين آب پرتقال ملودي خانوم . البته يكمش و خورده بودي كه يادم اومد عكس بگيرم براي وبلاگت .  ...
15 آذر 1390

امان از دست ملودي .............. تشكر ويژه از باباشي

اول بايد توضيح بدم كه بابا عيسي ميگه من باباشي ملودي هستم براي همين ماهم باباشي صداش ميكنيم . عزيز مامان الان چند شبه كه ساعت 10 ميخوابه اما دقيقاً ساعت 4:30 صبح دوست داره بيدار شه . فقط هم بايد كسي پيشش باشه و گرنه جيغ و داد و گريه و هزار تا كولي بازي ديگه . در اين جا هست كه مامان ميگه امان از دست ملودي . آخه هلاك هستم از بيخوابي . دخمله شيطون چرا لالا نميكني ؟ چشمام زيرش گود رفته از بيخوابي . در همين لحظه سوپرمن خونه ما ،باباشي ظاهر ميشه و ملودي و نگه ميداره و به مامان ميگه تو بخواب من پيشش ميمونم . فقط خدا رو شكر كه اين جوجوي بلا ( به قول آرش خواننده ) پيش باباشي ميمونه وگرنه ديگه نميدونستم چه خاكي به سرم كنم . باباشي مچكريم . بابا...
15 آذر 1390

چيه خب ؟ دارم با ناهيد جونم حرف ميزنم

  ناهيد جون ( مامان ،مامان ملودي  ) با اينكه تهرانه روزي چند بار زنگ كه ميزنه با ملودي هم صحبت ميكنه . ملودي هم كه عاشق ناهيد جون . سريع لبخند ميزنه . امروز خودش هم گوشي رو گرفت تا بهتر صداي ناهيد جون و بشنوه و كلي خنديد .  ...
15 آذر 1390

تولد امام رضا

خوشگل من ديروز يعني 90/7/17 تولد امام رضا بود . شما 4 ماه بود كه توي دل مامان بودي رفتي مشهد پابوس آقا امام رضا . بعدش ميدونستي كه مامان متولد مشهده ؟ سوماً 2 سال پيش عروسي من و بابا عيسي شب تولد امام رضا بود يعني 88/8/8 روز تولد امام رضا بود ما عروسيمون 88/8/7 بود كه ميشد شب تولد .  انشا الله به زودي ميريم پابوسش اگه بطلبه مارو . آخه بابائي هم تا حالا مشهد نرفته خوشگل مامان. ...
18 مهر 1390

اولين غذا

عزيز مامان قبلاً سرلاك خورده بودي اما اين اولين سوپي هست كه مامان برات درست كرد و خوردي توي سرويس قابلمه خودت  در 172 روزگي . نوش جونت  البته عزيزم بعد آماده شدن ميكسش كردم و بهت دادم كه خيلي دوست داشتي . آفرين به دخمل خوش غذاي خودم مواد لازم : جعفري خورد شده . گوشت ران مرغ . عدس . نودليت مرغ .خيلي كم نمك . هويج رنده شده . سيب زميني .  
15 آذر 1390

تغيير دكور

به خاطر اينكه ياد گرفتي غلط ميزني مجبور شدم ميزم بين مبلها رو بزارم كنار و برات پتو پهن كنم چون ميترسيدم سرت بخوره زمين پتو رو چهار تا انداختم و دورش بالش چيدم شما هم با خيال راحت ميري اين طرف و اون طرف   
15 آذر 1390

ملودي در جشن بادبادك ها

عزيزم به مناسبت روز جهاني كودك كنار دريا توي پارك شورا جشن بادبادك ها بود . هر سال در روز جهاني كودك جشن بادبادك ها هم برگزار ميشه توي بوشهر من و بابائي هم شما رو برديم . اونجا ديديم فاطمه دختر عمه ات هم با دايي امين اومده .  ملودي و فاطمه  الهي قربونت برم بادكنكت و دستت گرفتي 2 تا بادكنك برات خريديم با يه بادبادك ميكي موس البته بادبادكت و هوا نكرديم چون خودت نميتونستي دست بگيري زديم توي اتاقت  ...
15 آذر 1390